گفتار حکیمانه؛ حجت الاسلام سینایی: ضرورت های حوزه علمیه؛ بخش2
از جمله ضرورت هایی که در حوزه های علمیه باید در نظر گرفته بشود و واقعا ضرورت ، شاید اولیه حوزه است این که مهم ترین شأن انسان از شئونات زندگی بشری بی شک هم در غرب هم در شرق امر تعلیم و تربیت است و درکشور جمهوری اسلامی عزیز ما مهم ترین بخش و نمونه ی تعلیم و تربیت در حوزه های علمیه است ، گرچه دانشگاه و آموزش و پرورش عهده دار بخشی از آموزش و پرورش هستند اما بیشتر مقلد بوده اند یا از دانشگاه های غرب تقلید کرده اند در گذشته و قبل از انقلاب یا از حوزه علمیه خواستند تقلید بکنند، اما حوزه علمیه خودش اصالت داشته، خودش نمونه تعلیم و تربیتی اصیل بوده.
آن چه که در این مختصر می خواستم عرض بکنم این است که ما در دین عزیز اسلام یک سامانه منظم، مدون و مشخص تعلیم و تربیت داریم و در گذشته دور، حوزه های علمیه ما هم باز یک سامانه تعلیمی و تربیتی داشتیم اما متاسفانه امروز حوزه های علمیه از یک سامانه تعلیمی و تربیتی محروم هستند. به این معنا که منظور من از سامانه این است که یک دستگاه مواد خامی وقتی وارد این دستگاه می شوند از سمت دیگر آن محصولاتی متحد الشکل خارج بشود و درصد خطا و ضایعات، احیاناً یک درصد متعارف و معقول و قابل محاسبه ای باشد. تشبیه می کنم به این که بعضی کشورها میبینید که کارخانه اتومبیل سازی دارند، مثلا کارخانه پژو با یک مواد خام مشخصی دستگاه اتومبیل پژو را تولید می کند که بعضی نمونه هایی که تولید شده و از این کارخانه به بیرون می آید شاید از نظر کیفیت نمره سیزده داشته باشد. در همان مدل و در همان خط تولید میبیند که اتومبیلی نمره اش پانزده است بین سیزده وپانزده یعنی از سیزده پایین تر پیدا نمی شود ازپانزده بالاتر در توانشان نیست، بین سیزده و پانزده کارخانه پژو دارد خودرو تولید می کند کسی که این را می خرد می داند که مواد خام آن ها یک مینیمم و ماکسیممی داشته است. و محصولات آن ها هم متناسب با آن مواد خام و فعل و انفعالاتی که روی این ها صورت گرفته دریک ماکسیمم و مینیممی محدود است. به کارخانه اتومبیل سازی «بنز» یا مثلاً «بی ام و» ما مراجعه میکنیم مواد خام خاصی را آن ها وارد میکنند که از یک ماکسیمم و مینیممی برخوردار است یک فعل وانفعالاتی رویش صورت می گیرد بعد بازده این دستگاه و این کارخانه متناسب با آن مواد خام باز از یک ماکسیمم و مینیممی برخوردار است از نظر مرغوبیت اما اگر شما یک جایی وارد بشوید هرمواد خامی وارد بشود بدون نظارت و بدون شناخت و ارزیابی و از سمت دیگرش هر دستگاهی با هر کیفیتی خارج بشود یعنی نه برای مینیممش از نظر کیفیت حد و حدودی و حصری باشد نه برای حد اعلاء یعنی کیفیت خوبش از سمت مثبت حد و مرزی باشد این جا می شود گفت این هرج و مرج است این دیگر دستگاه و سامانه نیست. وقتی شما این کالا را دارید تهیه می کنید
هیچ ضمانتی برای شما نیست که اصلا این دستگاه بخواهد کار بکند این وسیله کار بکند، به این میگویند هرج ومرج به این میگویند رفتار دیمی این کارخانه ای که دارد به نحو دیمی اداره میشود، می گویند اصلا این کارخانه نیست این چیزی که به درد ما بخورد نیست. در نرم افزار های تعلیم و تربیتی هم همین طور است شما الآن در کشورهای غربی نگاه بکنید در بعضی از تیم های فوتبالی که درآن جا هستند مثلا تیمی هست مثل منچستریونایتد مثل بارسلونا مثل رئال مادرید این ها سبک پرورش فوتبالیست خاص خودشان را دارند یعنی یک سامانه و یک دستگاه تولید خاص خودشان را دارند و باشگاه هایی که در آلمان اداره می شوند که بوندسلیگا می گویند یا دراسپانیا که لالیگا می گویند نوع مشخصی از بازی را آنجا یاد می دهند یعنی شما قبل از این که بازی را نگاه بکنید می توانید ارزیابی بکنید و حدس بزنید که بازی های تیم های اسپانیا از یک حداقل و حداکثرهایی برخوردار است و این ها قابل محاسبه است، و این بسیار مهم است، تیم های فوتبال آلمان همین طور تیم های فوتبال ایتالیا همین طور و انگلستان هم همین طور. اما یک لیگی که در آن هیچ یک از باشگاه هایش قابل ارزیابی نیستند نه سبک مشخصی از بازی را دارند نه سبک مشخصی از مربیگری را دارند نه سبک مشخصی از آموزش را دارد این را میگویند اصلا فاقد این نرم افزار و نظام هستند. شما این تشبیه هارو بیاورید تطبیق و انطباق بدهید با حوزه های علمیه ، حوزه های علمیه امروز فاقد یک برنامه مشخص مدون واضحی برای جلب طلبه ها و جوانان هستند. یک مدیری یک جوان را میبیند و می گوید این به هیچ عنوان به درد طلبگی نمیخورد مدیر دیگری ممکن است آن بچه را ببیند و بگوید نه او به درد طلبگی می خورد این از مواد خام که سلیقگی اعمال می شود و این سلیقه روش ناخودآگاه یعنی خودآگاهی نیست، تعریف شده نیست حتی برای آن شخصی که دارد این را اعمال می کند بعد که این می آید فعل و انفعالات واحدی بر او اعمال نمیشود کسانی که در حوزه های علمیه رفت وآمد دارند می دانند او به لحاظ تعلیمی در یک ماکسیمم و مینیمم مشخص و مدونی آموزش نمیبیند مثلا شما اگر یک دانشجویی را در موسسه آموزش زبان کیش ثبت نام کنید یک جور بار می آید یک حداقل و حداکثری دارد ، بروید موسسه سیمین ثبت نام کنید یک طور است ، موسسه ملی باشد یک طور است. اما در حوزه های علمیه سبک آموزشی مشخصی که از خروجی آن بشود ارزیابی کرد که آن آدم مکالمه اش قوی است یا نه دستور زبانش قوی هست و او تا چه حدی قوی هست و او چه توانایی های علمی را پیدا کرده. آیا می تواند به زبان عربی سخن بگوید؟ آیا می تواند یک متن قدیمی عربی را ترجمه کند؟ آیا می تواند به احادیث و روایات مراجعه داشته باشد؟ آیا می تواند کاوش کند؟ آیا می تواند مجلات عربی را بخواند؟ آیا می تواند شبکه های ماهواره ای عرب زبان را بشنود و بفهمد و اصطلاحات سیاسی را متوجه بشود؟ آیا اصلا یک طلبه ای که در حوزه علمیه الف درس خوانده با حوزه ی علمیه ب هیچ شباهتی به هم دارند، اینطور هست؟. خود طلبه های یک حوزه ی علمیه چه طور؟ بله ما نخبه گانی داریم که در حوزه های علمیه درس خوانده اند و از نظر زبان عربی بسیار قدرتمنداند.اما سعی و تلاش خودشان بوده نه نظامی حاکم به آن معنا باشد و او را به آن تربیت رسانده باشد در زمینه ی تعلیمی شاید درصدی مثلا پنج درصد، ده درصد ویک دستگاه و یک نظام آموزشی مشخصی داشته باشیم اما از نظر تربیتی اگر کسی منصف باشد، در حوزه های علمیه فقط قدمی زده باشد واقعا اذعان می کند که در حوزه های علمیه ما خودآگاهی نداریم به این که ما طلبه های خود را داریم چگونه تربیت می کنیم؟ مثلا معآن تهذیب کل کشور به هیچ سامانه تربیتی اِشعار ندارد به هیچ عنوان اِشعار ندارد یعنی نهایت ما در یک جلسه ای بنشینیم می گویند که آقا اول کلاس هایتان حدیث بخوانید، بچه ها را به تقوا دعوت کنید، با طلبه هایتان چنین و چنان برخورد کنید.
این سامانه نیست این مجموعه ای از نصیحت ها است، مجموعه ای از پند و اندرز است. اصلا پند و اندرز یک نمونه کوچکی از دستگاه تربیتی است، دستگاه تربیتی از خورد و خوراک، نشست، برخاست، پوشاک، نحوه ی تفکر، نحوه ی تعامل و ارتباطات اجتماعی و خانوادگی و… یعنی تمام این ها را می شود ساماندهی کرد تا کسی که وارد این دستگاه می شود بعد از سه سال، چهارسال، پنج سال خلق و خوی مشخصی را پیدا کند. اسلام قطعا یک چنین نظام هوشمندانه ای را دارا است، حوزه های علمیه هم در گذشته های دور این چنین بوده اند و تا حدی نظام داشته اند، حتی معماری هایشان و لباسی که برای یک روحانی تدارک می دیدند هوشمندانه بود. لااقل متناسب بود بین آن کار با آن لباس. اما امروزه متاسفانه حوزه های علمیه گاهی اوقات به غرب نگاه کرده اند، گاهی اوقات به دانشگاه ها نگاه کرده اند، گاهی اوقات تعلیم و تربیت اثر منفی روی هم گذاشته اند، من یک نمونه اش را عرض می کنم: یک موقع شما میگویید که طلبه ها درس بخوانند و نماز بخوانند. طلبه درس می خواند و نماز می خواند برای رضای خدا بعد از این که درس خواند و نماز خواند مدیر حوزه ی علمیه وقتی جِد و جهد یک طلبه را می بیند می آید به او می گوید مثلا شما بیا دفتر بعد از فعل او و بعد از تصمیم او به انجام آن فعل از او یک تقدیر و تشکری می کند. یعنی طلبه اول نیت کرد بعد تصمیم گرفت بعد کار را انجام داد بعداً از او تشکر شد. حالا شما ملاحظه کنید این سبک، ما به طلبه می گوییم قبل از اینکه بخواهد کاری انجام بدهد، اگر درس بخوانی به تو سکه بهار آزادی می دهیم، اگر مقاله بنویسی به تو سکه بهار آزادی می دهیم، اگر از نظر نماز و تعلیم و تربیت و تقوا خودت را خوب حفظ بکنی و رفتار درستی داشته باشی ما از تو تشکر میکنیم و مثلا هدایایی را به تو میدهیم. این شاید ظاهر عمل هردو یکی باشد، هردو آقا بیست شده، این یکی هم بیست شده. اما او برای رضای خدا کار کرد بعداً از او تشکر شد، این یکی برای رسیدن به پول و سکه بهارآزادی کار کرد اصلا خدا محور نبود مشرکانه دارد این کار را انجام می دهد!!
این المپیاد هایی که ما در حوزه های علمیه این رقابت هایی که ما در حوزه های علمیه ما داریم انجام می دهیم، یعنی برنامه تعلیمی ما مثل یک خط موازی است با برنامه تهذیبی ماست اما به بچه ها می گوییم موحد باشید اما تعلیم نه تعلیم ما میتواند مشرک باشد می تواند طلبه را سوق بدهد به علاقه مندی مسائل دنیوی و آن ها را محور قرار بدهد یعنی مسائل دنیوی محور نیت او باشد. این واضح که از نظر تعلیمی و تربیتی غلط است منتها شما نگاه می کنید میبینید معاونت پژوهش، معاونت آموزش، معاونت تهذیب و معاونت های دیگر… خطوط موازی هستند که تعاملی با هم دیگر ندارند این طور نیست که تربیت حاکم بر تعلیم باشد و تعلیم به شرطی راه را باز می کند و جلو می رود که آن آموزه های تربیتی موحدانه و متخلقانه رو در طلبه آسیب نرساند و تقویت بکند.
ملاحظه می کنید که ما هیچ سامانه مشخصی اینجا نداریم یعنی تک ستاره هایی در حوزه های علمیه بار می آیند اما این تک ستاره ها در کارنامه آموزش و پرورش حوزه نمی شود این هارا ارزیابی کرد وسهم داد بلکه خود آن شخص بوده و احیاناً استاد بوده که در اثریک تعاملات مثبتی بین هم توانستند این توفیق رو داشته باشند. اما ما سامانه ای داشته باشیم دستگاهی داشته باشیم که جوانانی را گزینش بکنیم تقریبا متحدالشکل یعنی از یک حداقل و حداکثرهایی برخوردار باشند بعد این مواد خام فعل و انفعالات مشخص هوشمندانه را تجربه کنند حتی من نمیگویم متحدالشکل، هوشمندانه ای با خودآگاهی برایشان اعمال بشود بعد در خروجی مدیر حوزه علمیه به نسبت محصولات خودش بتواند ضمانت نامه و گارانتی بدهد، بگوید طلبه های ما بین یک مینیمم و ماکسیممی هستند. شاید کسی بگوید به غیر معصوم نمی شود ضمانت داد و گارانتی داد اما از صد نفر می شود رو نودوهشت نفر توجه داشت که ما از نظر تعلیمی و تربیتی آن استعداد هایشان تا یه حدی مشخص و منظم بار ور شده و به فعلیت رسیده باشد. ما در ورزش امروز این را داریم، ما در هنر این را داریم. شما الان در هنر خوش نویسی اگر تابلو هنر خوشنویسی یک نفر را ببینید می توانید به خوبی بفهمید که او شاگرد چه کسی بوده، شاگرد استاد امیرخانی بوده، شاگرد استاد اخوین بوده. یعنی دستگاه و نظام هنری آموزشی و سبک نوشتاری آقای امیرخانی در شاگرد او هویدا است. اما در حوزه های علمیه اصولا استاد و شاگرد و اثر گذاری استاد برشاگرد منتفی شده یعنی یک ارتباط ربوتیک حاکم شده و این ارتباط ربوتیک هیچ رنگ و بویی ندارد کاملا فلزی و بی جان است و اگر هم جایی بویی از استاد به شاگرد رسید این خلاف قاعده و خلاف روال رایج حوزه است. حوزه همچین مبنایی امروز ندارد، حوزه دستگاه و نظام مشخص و متداولی برای تعلیم و تربیت ندارد و باید هرچه زودتر برای حوزه های علمیه با استفاده از منابع دین که دارد، این سامانه را ساخت و با استفاده از سبک و سیاق بومی و متناسب با زمان و مکان و آن سابقه ی بسیار مستحکم گذشته ی حوزه های علمیه یک نظام تعلیمی و تربیتی تدارک دیده بشود این در شیوه ی معصومین علیه السلام بوده است. معصومین حتی کسانی که به صورت غلام در منازلشان زندگی می کردند یک آموزش هایی میدیدند و شبیه هم بوده اند و از یک نزاهت و علمیتی برخوردار می شدند. این ها مغفول شده ما نظام آموزشی و پرورشی امروز نداریم کسانی که بیشتر دستاندر کار هستند بیشتر تصدیق میکنند که ما محرومیم از این قضیه البته منابعش را داریم جای نگرانی نیست منتها باید حداقل هر ده سال یک بار به روز شود، شما الان میبینید یک موسسه زبان هر دوسال یک بار سبک آموزشش را تغییر می دهد و متناسب با روز می کند ولی حوزه های علمیه اینطور نیستند.
ما لااقل پنج سال، ده سال یکبار باید نظام تعلیمی و تربیتی خود را بازنگری کنیم، تدوین کنیم با او برویم جلو بعد دوباره پنج سال بعد ده سال بعد نخبه گان ما بنشینند ملاحظاتی داشته باشند، بعضی قسمت هاییش باید حفظ بشود بعضی از قسمت هایش می تواند شکل دیگری، محتوای دیگری پیدا بکند و اعمال بکند که اگر خدایی نکرده این اتفاق نیفتد آینده ی خوبی را ما برای حوزه های علمیه نمی توانیم در نظر بگیریم و پیش بینی بکنیم. امیدواریم که انشاالله به حق امام موسی کاظم علیه الصلوة والسلام حوزه های علمیه به زودی با درایت مسئولین اش از این کمبود نجات پیدا بکند و این مجموعه گفتار مجموعه گفتار دلسوزانه بود نه انتقاد صرف یعنی اینکه در اثر یک مسائلی حالا بخواهد آدم حوزه های علمیه را ببرد زیر سوال نخیر ما آرزومان این هست که انشاالله حوزه های علمیه نجات پیدا بکنند ولی راه نجات باید بیان بشود باید تعامل بشود باید انتقادات مطرح بشود و راه پیشنهاد هم بشود که خوب حالا چه باید کرد؟ چه باید کردش این است که باید نخبگان بنشینند یک برنامه ی مشخص و مدون و منظم تعلیمی و تربیتی که تعلیمش با تربیتش موازی نباشد بلکه در طول هم باشند و کار را با هم به سرانجام برسانند و طراحی کنند. انشاالله و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته