شهید محسن حججی
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
باز غروب غم انگیز دیگری تکرار شد و خیمه بود و دود،آه بود و اسارت.
باز ابن زیادها در غروبی دیگر فاجعه ای رقم زدند که ننگش در کارنامه پلید شمریان پابرجا ماند و حماسه اش برای زینبیان درخشید تا وعده ی ” السابقون السابقون اولئک المقربون ” تحقق یابد.
آری دوباره حسینی دیگر که مادرش او را به عشق اولین شهید کوچک راه ولایت محسن نام می گذارد ،حماسه می آفریند ،حماسه ی غرور و مقاومت و شجاعت و ایثار
بار دیگر اسیر قافله ظلم در غربت شامیان چهره ی واقعی یزیدیان را رسوا نمود ،قهرمانی که نه نماینده ی مجلس بود تا که حماسه ی سلفی با نماینده ی ظلم باشد بلکه قهرمان ما پاسدار گمنامی است که لباس سبز عزت می پوشد و مقتدرانه حماسه می آفریند
قهرمانی که همسرش می گوید : محسنم سرش را داد تا بانوی مسلمان روسریش را ندهد و با افتخار بگوید با چادرم به جنگ با ابلیسیان زمان می روم.
آری قهرمان من ،قهرمان میدان ابی عبدالله ع با یزیدیان است که شربت سرخ شهادت را از دستان حیدر کرار می نوشد و سر در آغوش مولایش حسین می گذارد و شادمان است از اینکه در میقات بندگی و در عرفات سالار شهیدان ،مدافع حرم عقیله بنی هاشم س بوده است و در این راه سرش را به ارمغان برده است
آری به قول رهبرم محسن حججی حجت خدا بر ما شده است
اینک خواهرم ! شهید حججی با چشمان نافذ بهشتی اش تو را نظاره می کند که مبادا شرمنده نگاهش شوی
و برادرم ! شهید حججی اسیر قافله ی ظلم شد تا اسیر هوای نفسش نشود و اینک با تو سخنها دارد ،بیا گوشی شنوا باش و از سر بریده اش که شجاعت ها را به عرصه ی نمایش کشید تا غیرت مردانگی تو حفظ شود و پاسبان حجاب خواهرت باشی.مدافع حرمی که در نهایت گمنامی خوش درخشید و نامی بلند آوازه در تاریخ پاسبانی و قهرمانی به یادگار گذاشت؛ باشد که رهرو راستین راهش باشیم.